همش فکر میکنم که چرا با من اینکارو کرد؟ چطور به خودش اجازه داد به من خیانت کنه؟ چرا به من خیانت کرد؟ دلم خیلی گرفته. دلم شکسته و پر از غصه شده. نگرانم از آینده که چی انتظارمو میکشه؟؟!!!
سلام...
روزها از پس هم میگذرند و من همچنان منتظر روزی هستم که مهمترین اتفاق زندگیم رخ بده و منو از این همه انتظار خلاص کنه . دوباره افسردگی برگشته سراغم . دیشب خیلی خسته بودم و از بیحوصلگی رفتم تو رختخواب و خوابیدم . دلم برات تنگ شده بود . دوست داشتم پیشم بودی و نوازشم میکردی. دوست داشتم دستای سرد و کوچولوم رو توی دستای گرم و پرمحبتت میگرفتی و تو چشمام خیره میشدی و مثل همیشه بهم میگفتی دوستت دارم ... اما حیف که نبودی . فقط خیال تو بود . فقط تنها عکسی که ازت توی موبایلم داشتم بود. فقط یادآوری خاطرات خوب و بدی که با هم داشتیم بود . یاد روزی که حرف دلت رو بهم زدی . یاد روزهای خوش زندگی...
همیشه از خودم میپرسم دوست داشتن چیه ؟ چه سری توش هست که میتونه یا خوشبختت کنه یا بدبخت ؟ عشق چیه ؟ سه تا حرف کوچولو که هر کدوم یه معنای خاص خودشون رو دارن . با خودم فکر میکنم یعنی اینبار هم توی این عشقی که سه حرف بیشتر نیست شکست میخورم یا پیروز و سربلند و با افتخار بیرون میام ؟ شما چی فکر میکنین؟
اینجا هم میگم دوستت دارم همه زندگی من...
سلام...
این وبلاگ جدیدمه. امیدوارم بتونم و وقت کنم توش بیشتر از این بنویسم...
منتظر نظراتتون هستم...